نكوداشت محتشم در سينما ؟!

هر چه مي خواهم از طرح عنوان مطالب با علامت پرسش و تعجب پرهيز كنم ظاهرا تدبيرم با تقدير سازگار نيست.امروزدوست گرامي شاعر عزيز جواد جهان آرايي از نكوداشت محتشم كاشاني در سينما بهمن كاشان سخن مي گفت كه در نقد اين رفتار ناپخته و عدم رعايت تناسب هاي فرهنگي و مذهبي مطلبي را در جايي خواهم نوشت شايد مسوولان محترم از اين رفتارهاي بخشنامه اي و آمار ساز و دهان پر كن و موافق ميل بالا دست هاي خود كمي دست بردارند.

شايد هم آنها در پاسخ ما را قانع كردند و فهم كرديم كه بزرگداشت شاعري آييني چون محتشم بايست در سينما برگزار شود .

این است آیین محمد(ص)

در روز ۲۸ صفر در حال بيرون رفتن از خانه ام كه شبكه قران سيما فيلم محمد رسول الله را نشان مي دهد اين فيلم ماندگار و پر جاذبه در همه سالهاي پس از انقلاب به مناسبت هايي كه نام مبارك و نوراني پيامبر را در خود داشته اند پخش شده است پس تاكنون بيش از سي بارمتن كامل يا خلاصه شده اين فيلم پخش شده است.و آرزو داريم كه اين تكرار بي ملال مايه  نزديك شدن بيشتر ما به اخلاق محمدي باشد.

در اين لحظه فيلم رسيده بود به سخنان پر شور بلال كه در واقع به جاي پيامبر سخن مي گفت وقتي كه مسلمانان وارد مكه شدند: به اموال كسي تعدي نكنيد. هر كس پشت در خانه است در امان است . كساني كه در خانه ابوسفيان هستند در امان اند. خون كسي ريخته نشود و...

اينها سخنان مردي مهربان است در برخورد با سخت ترين و كينه ور ترين دشمنانش .

به راستي فاصله ما با پيامبر و اخلاق نيك و آسماني آن بزرگوار چقدر است؟اين جمله هاي پر رنگ شده كه از دهان پاك آن مرد خدا برآمد در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟

همان بهتر كه عجالتا از حلوا و شله زرد ۲۸ صفر غافل نشويم!!!

من او

در یکی دوهفته اخیر به همراه هراسی که در دل داشتم که مبادا خواندن داستان و رمان مرا از کارهای دیگرم باز دارد موفق شدم داستان یا رمان «من او» نوشته رضا امیر خانی را بخوانم و تمام کنم . داستان از وقایع دوره پهلوی اول در محله خانی اباد تهران سخن می گوید و می رسد به جنگ ایران و عراق و موشکباران تهران که مه تاب و مریم را قربانی خود می کند . عصاره داستان بیان هنرمندانه ای است از عبارت عرفانی: من عشق و عف و کتم و مات فقد مات شهیدا که درمتن  در تصویری که از یک آپارتمان در پاریس می بینیم این حدیث عرفانی در عمل خود را نشان می دهد.

از حسن اتفاق دیروز خواندم که آقای امیرخانی در گفتگویی گلایه کرده است که کتاب هایش با نوبت چاپ های دو رقمی در جشنواره ها جایزه ای به دست  نمی آورد چون داوران کتاب های او را نمی بینند اما کتاب هایی که فروش ۳۰۰ نسخه ای داشته اند کتاب سال می شوند و کلی گلایه های دیگر که جوایز ادبی دولتی اند و با تغییرات در وزارت ارشاد نوع داوری هم تغییر می می کند و ...

امید است روزی بیاید که اصحاب هنر و اهل قلم و اندیشه از این هراس ها و کارشکنی ها و ... دور باشند و این رفتارهای نادرست و ناپخته نه برای آنان که برای هیچ قشر دیگری هم نباشد.

دوشنبه شب ها

این بهمن که تمام شود دوشنبه شب ها در زندگی فرهنگی و ادبی من سابقه ای بیست و پنج ساله پیدا می کند. به ابتکار پدر گرامی ام که دستی در کار شعر دارند و دل و دماغی برای تشکیل محفل ادبی داشتند در همه این سالها حتی این چند سال نزدیک تر که به راستی ذوق کار فرهنگی کردن و دور هم نشستن در من کور شده است دوشنبه شب ها در خود احساس شعر و ذوق بیشتری داشته و دارم.

اکنون در آغاز یک دوره جدید چند هفته ای است به دوستان گرامی ام پیشنهاد کرده ام که پس سه دوره متن خوانی که لیلی و مجنون نظامی و قصاید خاقانی و مثنوی مولوی خوانده ایم دوره ای را به خواندن شعر معاصر اختصاص دهیم که با نظر موافق آنان این پیشنهاد عملی شده است.

بارها و بارها برخی دانشجویانم که از این نشست ها خبردار می شدند درخواست حضور می کردند و یا برخی به سبک و سیاق جلسات شهر های دیگر متقاضی حضور بانوان شاعر و ادیب در این جلسات بودند که به یادشان می آوردم در کاشان دارالمومنین زندگی می کنند و از خیر اشاعه فرهنگ و شعر فارسی به این شکل بگذرند.

امید وارم این قبیل نشست ها به سرنوشت جلساتی که نصر الله منشی نگارنده کلیله و دمنه در قرن ششم هجری از آن سخن رانده است دچار نشود. خدا کند.

عبور از کنار تابلوهای شهر

هفته گذشته در سفری به تهران در شهرهای مبدا و مسیر و مقصد سه تابلو بزرگ با متن های گوناگون توجه مرا به خود جلب کرد. نخست متن این سه تابلو را بخوانید:

۱- در میدان قطب راوندی کاشان که آخرین میدان شهر به شمار می رود نوشته بزرگی از آغاز محرم نصب شده است : بیا که قافله سالار مرد می خواهد ! ظاهرا منظور اصحاب هیات و نویسنده این متن این بوده است که قافله اسیران کربلا را که بیشتر زنان و کودکان تشکیل می دادند  وجود مردی از اهل بیت (ع) لازم است پس قافله مرد می خواهد نه قافله سالار و از آنجا که قافله سالار حضرت زینب (س) بوده است مرد خواستن ایشان ناگفته معنی ای نامناسب و زشت پیدا می کند. شگفت این که در این مدت کسی متعرض این موضوع نشده است یا از مسولان محترم کسانی از این میدان عبور کرده اند و سوادشان به آنجا قد نمی دهد که این جمله اهانت بار را پاک کنند. و یا اهل دانش و سواد و تخصص هستند اما این قبیل تعابیر را اهانت نمی دانند.

۲- در ورودی شهر قم از آزاد راه امیر کبیر تابلویی به چشم می آید که نوشته است  : سوهان قم  و زیر آن آمده است دستشویی. البته این تابلو نیاز به توضیح ندارد.البته سالهاست که شاگردان فروشگاه های سوهان فروشی کنار جاده هم خطاب به مسافرانی که در حال پیاده شدن هستند می گویند دست شویی سوهان قم و ...(البته شما با درنگ در حد چند ویرگول بخوانید)

۳- در کنار تونل بزرگ و غرور آفرین توحید در شهر تهران پرده های تبلیغی زیادی نصب شده است از جمله با این عبارت که : خداحافظ ترافیک ! می دانیم که عبارت خداحافظ که به هنگام جدا شدن مردم از هم دیگر به کار می رود پیام جدایی و دور شدن می دهد اما حتما معنی خدا پشت و پناه شما باشد هم در آن است که در معنی اخیر یعنی خداوند ترافیک را همیشه حافظ باشد . البته می شد جمله ای بهتر و  درست تر نوشت.

اینها  نمونه هایی است که در عرصه فرهنگ مکتوب و تبلیغات شهری و نامه نگاری اداری مشابه آنها کم تعداد نیست و بیش از پیش ضرورت حضور ویراستار  را در اداره ها و نهاد ها و سازمان ها  یادآوری می کند.

این جانب چند سال است که پیشنهاد تاسیس سازمان نظام ادبی ایران را مطرح کرده است تا همانگونه که سازمان نظام مهندسی و نظام پزشکی و ... اهداف و وظایفی دارند و از آسیب ها و کاستی ها  در حوزه تخصصی خود پیشگیری می کنند در زمینه زبان و ادبیات فارسی هم این رفتار قانون مند را شاهد باشیم. تا این لحظه که گوش شنوایی برای این پیشنهاد پیدا نشده است.

بیوتن

اين روزها و به عبارت درست تر اين شب ها توانستم در پايان كار هاي رنگارنگ روزانه در مدتي به نسبت مناسب و نه چندان طولاني داستان بلند يا رمان بيوتن از نويسنده جوان رضا امير خاني را تمام كنم. داستان شرح حال ورود ارميا رزمنده سابق دفاع مقدس به خاك آمريكاست كه در دوران زندگي و رابطه اش با دختري ايراني با نام آرميتا كه با او در بهشت زهرا و بر سر مزار دوست شهيدش سهراب آشنا شده است و اكنون مي خواهد در خاك آمريكا با او ازدواج كند و البته صيغه عقد ازدواج را روز عيد فطر آقاي بيل آمريكايي و مسيحي برايشان مي خواند !

توصيف صحنه هاي دقيق از اتفاقات و پيش آمدها و متن هاي موشكافانه از گفتگوهاي سوزي و خشي و جسي و ميان دار و رضا لبناني و خود ارميا و آرميتا به داستان هيجان خاصي مي دهد.نزاع ميان نيمه سنتي و نيمه مدرن شخصيت ارميا هم ديدني و خواندني است و به گونه اي شده است كه چاپ هاي مكرر و متوالي كتاب را از رنگ و لعاب تبليغات رسمي و دولتي بيرون آورده است.

بيوتن كه از اصرار نويسنده در نوع خاصي از آيين نگارش ناشي مي شود به گونه اي كه ناشر به توضيح اين اصرار نويسنده در آغاز متن مجبور شده است در واقع همان بي وطن است اما در نامه اي كه سوزي دختر ايراني ساكن آمريكا كه به هنر نمايي در ديسكو مهارت دارد براي ارميا نوشته آن را با همين ت نوشته و در نامه توضيحي اش كه اين اشتباه را مي خواهد يادآور شود تاكيد مي كند كه وطن من دسته اي ندارد كه به آن بياويزم پس همان بيوتن درست است و البته بيوتن (با تلفظی دیگر)نام دارويي است كه براي كاستن از آسيب ديدن ناخن ها به دليل كاربرد چسب ناخن به عنوان زينت هر شب در ديسكو از آن استفاده مي شود و در يك جا هم نويسنده از كنار هم آمدن واژه هاي آبي و تن توانسته با بي و تن شكل ديگري از اين واژه را نشان دهد.

خواندن اين رمان ايراني را دوستان عزيز سفارش مي كنم . حتي اگر مشي سياسي نويسنده مورد پسند ما نباشد.

من خوشه سومی هستم

مرکز آمار ایران در پاسخ به پیامک من  یکی دو دقیقه بیش مرا منتظر نگذاشت و پاسخ داد که من و خانواده ام در خوشه سوم قرار داریم و از این بایت خیالمان از خیلی چیزها راحت شد.

همزمان شرکت محترم گاز لطف و قدم رنجه  کردند و قبض مطالبه بهای گاز مصرفی ماه های آبان تا دی را هم در خانه تحویل دادند. بهای مورد درخواست ده هزار تومان بود اما متواضعانه و فروتنانه زیر آن مرقوم داشته اند با یارانه شصت هزار تومان و این یعنی که کم کم با این تعبیرات و قیمت ها آشنا شوید عادت کنید و سپس بپردازید... چشم می پردازیم.

با خود فکر می کردم در خانه ما از این کمتر نمی توان گاز را سوزاند(نمی شود فعل مصرف کرد به کار برد!) چند سالی است تمام پنجره ها را از زیر پرده نایلون کشیده و همه روزنه ها را با چسب درزگیر پوشانده ایم و کاری که هیچ وقت نمی کردیم در خانه هم لباس گرم(بلوز و ژاکت) می پوشیم شومینه (به تعبیر فرهنگستان هیمه سوز)پر مصرف را آن قدر روشن نکرده ایم که پر غبار شده است آن وقت قرار است این نوع سلوک و صرفه سازی را باز با آن مبلغ گوشزد شده رو به رو کنیم . نمی دانم اشکال کار کجاست یا اصلا اشکالی در کار هست؟

همان روز به ساختمان یک بانک رفتم بخاری گازی تا درجه آخر روشن و درها و پنجره ها باز . به نظر می رسد اصلاح الگوی مصرف بایست از چینن دهن کجی هایی که به صرفه جویی می شود پیش گیری کند که ظاهرا نیت و همت و اقدامی در میان نیست.

گوشه ای به خوشه !

این روزها پرسش رایج مردم از هم دیگز در نانوایی و صف بانک و صف شیر و صف های دیگر این است که تو در کدام خوشه قرار داری؟

واژه خوشه تا همین ده روز پیش واژه ای معمولی با بار معنایی خاص در حوزه زبان معیار ما بود  اما اکنون واژه ای است که سرنوشت اقتصادی و میزان درآمد خانواده ها در آن تعیین می شود و یا به عبارتی با آن شناسایی و معین می شود.

به مباحث اقتصادی پیچیده (؟!) حول محور این شکل خوشه بندی کاری ندارم اما این پیش آمد موید نظر آن دسته از سبک شناسان و استادان ادبیات فارسی است که سیاست و اجتماع تاثیری مستقیم بر ادبیات دارد و می بینید که در همین روزهای پس از انتخابات چه تعبیرات و واژگانی به زبان معیار ما وارد شد اکنون هم واژه گرامی و جان بخش خوشه ! که بسیاری در پی کم کردن تعداد آن هستند تا شاید بتوانند طعم عدالت را بهتر بچشند.عدالت توام با مهرورزی گوارایمان باد .