سین هشتم

امسال در کارنامه هنری این بنده که چندان هم پر برگ وبار نیست تولد قالب سه گانی  هم درج شده است که آن را سین هشتم ! هفت سین خویش می شناسم.

در این ساعات باقی مانده از سال ۸۹ و در استقبال از سال نو و جشن نوروز این چند سه گانی را تقدیم می کند:

هفت سین

سایه ات  سبزی ات سلام و سکوت

پیش هر واژه ای که با سین است

هفت سین بهار من این است

گره وا کن

وقت سبزه گره زدن شده است

هم کناری ز دشت پیدا کن

هم گره ز ابروان خود وا کن !

سبزه زلف

گر چه سرشار و شاد این چمنیم

کاش می شد به جای سبزی دشت

سبزه زلف تو گره بزنیم

پیام تبریک نوروزی

متن زیر را به مناسبت فرارسیدن سال نو و جشن نوروز به شکل کارت تبریک برای دهها تن از دوستان و همکاران و استادان خویش فرستاده ام (بنده هنوز ترجیح می دهد در کنار شیوه های جدید و مرسوم امروزی به ویژه پیامک فرستادن از کاغذ و تمبر و کارت تبریک یاری بگیرد)

نگارش این متن در اینجا به معنی تقدیم آن به همه دوستان و یاران همراه و همدلی است که در تمام روزهای سال ۸۹ این بنده را از مهربانی و دوستی خویش بهره مند ساختند

سرور ارجمند

با سلام و احترام اکنون که فرصت سبز جوان شدن دشت و چمن و شکفته شدن گل سرخ و نسترن را پیش روی خویش داریم و دفتر آفرینش ورق خورده است و به فصل دل انگیز بهار رسیده ایم در آغاز آخرین دهه سده چهاردهم خورشیدی فرارسیدن جشن باستانی و آسمانی نوروز و آغاز سال ۱۳۹۰ را به جناب عالی و خانواده محترم شادباش می گوید.

امید است در این سال نو هم آفتاب مهربانی و لطف شما در آسمان دوستی و راستی بلند و تابان بماند و سرسبزی سرو سایه فکن وجودتان آرامش گستر همه لحظه های خوب زندگی باشد و لبخند نمکین و نگاه شیررین تان کام جان این ارادت مند را سرشار شور و شادی سازد

با ابراز خرسندی از پیش آمدن این بهانه دوستی و دوستداری از خداوند بزرگ دوام سربلندی و سلامت و سروری جناب عالی و خانواده محترم را خواستار است.

با دوستی و فروتنی

عبدالرضا مدرس زاده

ته مانده پاییز

در لابلای کاغذهای کنار دست خود این غزل سروده شده در ماه آبان را یافتم که هر چند به حال و هوای این روزها نمی خورد ولی ته مانده ای از پاییز است که به جای نگه داشتن تا پاییزی دیگر آن را اکنون تقدیم می کنم.

می دانم و می دانید که برای برخی از ما حتی لحظه تحویل سال هم خاطره پاییز برگ ریز تداعی می شود که هر کس در ذهن صدایی از خش خش برگ هایی پاییزی نهفته دارد.

با امید به داشتن روزهایی خوب و خوش در بهار ۱۳۹۰ این شعر پاییزی را از این فقیر بپذیرید

با آن که پاسخ ها به فریاد غزل آری است       

می بینم اما فصل فصل زرد بیکاری است

خنجر نشین حرف مردم قلب صد چاکم         

 مرهم پذیر از زخم صد شمشیر تاتاری است

حالا که ناچاری رفیق لحظه هایم شد          

  طعم رهایی می دهد هر چه گرفتاری است

از سرنوشت هیزمی شمشاد اگر شاد است 

از گریه اش دارم یقین آن هم ز ناچاری است

مریم شکوفه یاسمن نرگس چه فرقی هست 

  وقتی که سهم حال من گلدانی از خواری است

آنجا که پای گل به خواب از رنج پاییز است       

چشم مترسک ها فقط سرشار بیداری است

حکم ازل را دستکاری کرده اند امروز             

   ورنه چرا باران خون از چشم گل جاری است؟

به روز می شوم !

برای به روز شدن داشتن حرفی تازه که فردا را به کار آید و گذشته را بیاراید لازم است با این وجود و با بضاعت اندک خود کوشش می کنم محبت دوستان را که همیشه مهربانانه به من سر می زنند پاسخ بگویم.

دوست دارم دراین روزهای خوب و شیرین نزدیک به بهار با  نوشته های شکسته بسته خود احساس گرم با شما بودن را از دست ندهم.

مرا ببخش که تاخیرم اختیاری نیست             چگونه باز شود گل هوا بهاری نیست

در استقبال از بهار

با سلام به همه دوستان عزیز و با سپاس از این عزیزان که بارها دراینجا به من سر می زنند و به روز نبودنم را تحمل می کنند و به رویم نمی آورند این چند سه گانی را به ایشان تقدیم می دارد. فدای مهربانی همه شما

بازگرد

نوبهارم! بهار در راه است

پیش من باز گرد خوب می دانی

عمر گل بی تو باز کوتاه است

ظرف سبزه

خانه آماده شد برای بهار

مادرم گفت گوش کن دارد

ظرف سبزه صدای پای بهار

پرستو

هر چه ابر سپید اندام است

باشد اما دلش چه لک زده است

آسمان با پرستو آرام است

بهار نود

از دونیمه گذشت فرصت سیب

گل نکارد نگاه تو که بد است

این بهار آن دقیقه نود است!